ارسطو در کتاب متافیزیک در مورد صدق و کذب اینگونه میگوید که: "زیرا گفتن از آنچه هست که نیست یا از آنچه نیست که هست کذب است. اما گفتن از آنچه هست که هست یا آنچه که نسیت که نیست صدق است." به بیان دیگر جمله صادق جمله ایست که از نبودن آنچه نیست و از بودن آنچه هست خبر میدهد. پس چنین جمله ای باید باید جمله ی خبری باشد.(نظریه مطابقت صدق)

در اینجا این سئوال مطرح می شود که ایا به اعتبار این تعریف می توان به صادق بودن تمام جملات پی برد؟ برای مثال به این بیت حافظ توجه کنید:"دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند   گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند"  در اینجا این پرسش پیش می آید که آیا حافظ خود دیده است که ملائک در میخانه ای زده اند و گل آدم را سرشته و به پیمانه زده اند؟ اگر "سرشتن" به معنای آفریدن باشد  چگونه حافظ آدمی، پیش از آفریده شدن آدم میتوانسته است چگونگی آفریده شدن آدم را تماشا کند؟

یا  منظور فردوسی از "تو این را دروغ و فسانه مدان" این است که ، برای مثال ، جمله های خبری زیر را جمله های بدانیم که خبر از آنچه هست یا بوده میدهد

چو یک ماه شد همچو یک سال بود / برش چون بر رستم زال بود/ چو سه سال شد زخم چوگان گرفت/ به پنجم دل تیر پیکان گرفت/ چو ده سال شد زان زمین کس نبود/ که یارست با او با نبرد آزمود

نظریه مطابقت چگونه میتواند صدق این جملات را نشان دهد؟

برای پاسخگویی به این مدل پرسش ها آی.ای.ریچاردز منتقد ادبی ، زیباشناس و معنی شناس انگلیسی در کتاب اصول نقد ادبی در اسناد صدق و کذب به یک اثر هنری به جای نظریه مطابقت نظریه دیگری را مطرح کرد که:"صدق یک جمله در هماهنگی و سازگاری آن با مجموعه معینی از جمله های دیگر است." بنابر این نظر ، صدق هنر کلامی در پذیرفتنی بودن آن است و پذیرفتنی بودن آن نیز در همانگی اجزا آن با یکدیگر است.(نظریه هماهنگی صدق)

اکنون ببینیم این نظریه چگونه میتواند به پرسش ما در باب شعر حافظ پاسخ دهد."دوش دیدم که ملائک ....."  صدق این جمله را باید در هماهنگی آن ها با مجمموعه ی باورهای دینی-عرفانی حافظ دانست.حافظ در این بیت سخن از چگونگی آفرینش انسان و به آن گونه که در کتاب و سنت و تعبیر های عرفانی آمده است می کند.آنچه در میخانه برای سرشتن خاک آدم میتوان یافت "می" است و می نیز در تعبیر عرفانی آن کنایه از عشق است و باز به اعتبار همان باورها این عشق گوهری است که ملائک از آن بهره ای ندارند. پس حافظ از باور های دینی-عرفانی بیانی شاعرانه می آفریند.طبق نظریه ی هماهنگی صدق این بیت ها در این نیست که آیا حافظ چنین شهودی داشته یا نه، یا آفرینش انسان چنین بوده است یا نه. صدق این بیت در هماهنگ بودن آن با شبکه باورهای انسانی چون حافظ و تاثیر روانشناختی آن در سامان بخشیدن گرایش های ذهنی ما در جهان خارج است.

آنچه باعث نگارش این مقاله شد بحث و گفتگویی بود که چندی پیش در مورد اندیشه شاعران در وبلاگ مطرح شد و پاسخ روشنی هم به شبهات داده نشد و امیداوارم با این نوشتار کمی فضای بحث روشنتر شود.

در باب این ادعا که آیا شاعرانی چون حافظ ، مولانا ، عطار... دیندار بوده اند یا دسته کم گرایشات دینی داشته اند نمی توان به صراحت پاسخ منفی یا مثبت داد ولازمه آن نقد شعر شاعر می باشد.  آنچه در دیدگاه های دوستان در رد یا صحت این موضوع بیشتر به چشم می خورد شناخت شاعر و تفکرش بر اساس وقایع واوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان بوده که به آن نقد تاریخی می گوییم ولی این مدل نقد تاریخ مصرفش گذشته و امروزه با کمک نقد نو(نظریه ریچاردز ) به بررسی شعر می پردازیم. اگر نظریه هماهنگی را بپذیرم در صورتی می توان بخش عمده اشعار شاعران مذکور را شعر راست نامید که از هماهنگی در نظام معنایی مشخصی برخوردار باشد. یکی از این نظام های معنایی عرفان است که در اشعار زیاد به چشم می خورد.که به اعتبار آن می توان به اعتقاد شاعران به این نظام معنایی پی برد.که این اعتقاد ما را به دین دار بودن شاعران نزدیک می کند. البته بدن معنا نیست که شاعران ، عقاید دینشان مانند فقیهان بوده و مسلم است که متفاوت بوده ولی این تفاوت را نمی توان ملاکی برای بی دینیشان دانست. و شاعرانی که در این چارچوب معنایی شعر گفته اند به دین معتقد بوده اند و اینکه دیگران از درک معنا عاجز بوده اند و به اشتباه برچسب بی دینی یا از این قبیل صفات به آنها زده اند در شناخت اندیشه شاعر اعتباری ندارد.

نکته دیگر این که نباید بدون شناخت نظام معنایی که شاعر در آن شعر گفته در مورد اثر اظهار نظر کرد و در مورد شعر رای صادر کرد.

سید مهدی محمدی

.....................................................................................................................................................

منبع: کتاب شعر و شناخت ، ضیاء موحد، چاپ دوم